🔅 #پندانه

✍ لبخند بزن

🔹لبخندبزن :)

وقتی با خانواده‌ات دور هم جمع شده‌اید، خیلی‌ها هستند آرزوی داشتن خانواده را دارند!

🔸لبخندبزن :)

وقتی داری سرکارت می‌روی،خیلی‌ها هستند دربه‌در به دنبال کار و شغل هستند!

🔹لبخندبزن :)

چون تو صحیح و سالم هستی، اما خیلی‌ها به خاطر بازگشت سلامتی‌شان میلیون‌ها خرج می‌کنند!

🔸لبخندبزن :)

چون تو زنده‌ای و روزی داده می‌شوی و هنوز فرصت برای جبران مافات داری، مرده‌هایی هستند که آرزوی بازگشت به زندگی را دارند تا عمل صالحی انجام دهند.

🔹لبخندبزن :)

چون تو خدا را داری و او را می‌پرستی و از او طلب کمک می‌کنی، کسانی هستند که بر گاو سجده می‌کنند !

🔸لبخندبزن :)

چون تو خودت هستی و خیلی‌ها آرزو دارند که چون تو باشد!

🔹لبخند بزن :)

و همیشه لبخند بر لبانت داشته باش و خدا را شاکر باش...

🆔 @Masaf

+ نوشته شده در  جمعه نوزدهم خرداد ۱۴۰۲ساعت 11:43  توسط Amir  | 

🔅 #پندانه

✍ ببخش و بگذر

🔹کشاورزی يک مزرعه بزرگ گندم داشت. زمين حاصلخيزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.

🔸شبی از شب‌ها هنگام برداشت محصول، روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد.

🔹پيرمرد کينه روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد.

🔸مقداری پوشال را به روغن آغشته کرد و به دم روباه بست و آتش زد.

🔹روباه شعله‌ور در مزرعه به اين‌طرف وآن‌طرف می‌دويد و کشاورز بخت‌برگشته هم به دنبالش.

🔸در اين تعقيب و گريز گندمزار به خاکستر تبديل شد.

🔹وقتی کينه به دل گرفته و در پی انتقام هستيم، بايد بدانيم آتش اين انتقام دامن خودمان را هم خواهد گرفت.

🔸بهتر است ببخشيم و بگذريم.

🆔 @Masaf

+ نوشته شده در  پنجشنبه سیزدهم بهمن ۱۴۰۱ساعت 17:28  توسط Amir  | 

🔆 #پندانه 

 

✍ خساست یا سخاوت؟ قضاوت نکنیم!

 

🔹انسان سرمایه‌داری در شهری زندگی می‌کرد، اما به هیچ‌کس ریالی کمک نمی‌کرد. او فرزندی هم نداشت و با همسرش تنها زندگی می‌کرد.

 

🔸در عوض قصابی در آن شهر به نیازمندان گوشت رایگان می‌داد. 

 

🔹روز به روز نفرت مردم از این شخص سرمایه‌دار بیشتر می‌شد. 

 

🔸مردم او را نصیحت می‌کردند که این سرمایه را برای چه کسی می‌خواهی؟ 

 

🔹در جواب می‌گفت: 

نیاز شما ربطی به من ندارد، بروید از قصاب بگیرید. 

 

🔸تا اینکه او مریض شد. احدی به عیادتش نرفت. این شخص در نهایتِ تنهایی جان داد. هیچ‌کس حاضر نشد به تشییع جنازه‌اش برود و همسرش به تنهایی او را دفن کرد. 

 

🔹اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد. دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. 

 

🔸او گفت: 

کسی که پول گوشت را می‌داد، دیروز از دنیا رفت!

 

🔹قضاوت نکنیم.

 

🆔 @Masaf

+ نوشته شده در  چهارشنبه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۱ساعت 21:17  توسط Amir  | 

📢📢 با معرفی ما به دوستان خود رسانه ی مروج فرهنگ‌ متعالی‌نماز باشید

 

📝 اسرار نماز

📝 تفسیر نماز

📝 پیوندهای نماز

📝 مسابقات نماز

📝 کلیپ های نماز و...

 

📎 آدرس سایت و شبکه های اجتماعی👇 

 

 📲 ایسنتاگرام

 

🆔 instagram.com/namaz.ir

 

📲 ایتا

🆔 eitaa.com/namaz_ir

 

📲سروش

🆔 sapp.ir/namaz_ir

 

📲 بله

🆔 ble.ir/namaz_ir

 

💻📲 وبگاه

🌐 namaz.ir

 

💻📲 آپارات 

🌐 aparat.com/namaz_ir 

 

 

نشر حداکثری🙏

 

#نماز

#رمضان

#شبکه_اجتماعی

+ نوشته شده در  شنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۱ساعت 13:54  توسط Amir  | 

🔆 #پندانه 

✍ انسانِ همیشه ناراضی

🔹ارسطو با یکی از شاگردان خود در شهر می‌رفت. مردم شهر برای حل مشکلات از او کمک می‌خواستند. 

🔸ارسطو از شدت مراجعات خسته شد و با شاگرد خویش از شهر خارج شدند و کنار چشمه‌ای برای استراحت رفتند. 

🔹ارسطو در حالی که سری تکان می‌داد و  آه سردی می‌کشید، به شاگردش گفت: 
از این مردم نادان همیشه در تعجب و عذاب هستم. یکی از خدا ناراضی است که چرا فرزند پسر به او نداده تا به دیگران فخر کند. 

🔸دیگری ناراضی است که چرا خدا قد بلندی به او نبخشیده تا از دیگران دل‌ربایی کند. 

🔹آن یکی از خدای خود شاکی است که چرا زن زیبایی به او نداده تا دلخوشی کند.

🔸در حالی که می‌بینم همه از بزرگ‌ترین نعمت خدا که عقل است، غافل هستند و هیچ‌کس نیست از خدای خود شکایت کند که چرا عقل کمی به او داده است. 

🔹و هیچ‌کس قصد ندارد از خدا عقل زیادی بخواهد چون همه خود را عاقل‌ترین انسان روی زمین می‌دانند.

🆔 @Masaf

+ نوشته شده در  جمعه دوم اردیبهشت ۱۴۰۱ساعت 15:25  توسط Amir  | 

🔆 #پندانه 

 

✍ انسانِ همیشه ناراضی

 

🔹ارسطو با یکی از شاگردان خود در شهر می‌رفت. مردم شهر برای حل مشکلات از او کمک می‌خواستند. 

 

🔸ارسطو از شدت مراجعات خسته شد و با شاگرد خویش از شهر خارج شدند و کنار چشمه‌ای برای استراحت رفتند. 

 

🔹ارسطو در حالی که سری تکان می‌داد و آه سردی می‌کشید، به شاگردش گفت: 

از این مردم نادان همیشه در تعجب و عذاب هستم. یکی از خدا ناراضی است که چرا فرزند پسر به او نداده تا به دیگران فخر کند. 

 

🔸دیگری ناراضی است که چرا خدا قد بلندی به او نبخشیده تا از دیگران دل‌ربایی کند. 

 

🔹آن یکی از خدای خود شاکی است که چرا زن زیبایی به او نداده تا دلخوشی کند.

 

🔸در حالی که می‌بینم همه از بزرگ‌ترین نعمت خدا که عقل است، غافل هستند و هیچ‌کس نیست از خدای خود شکایت کند که چرا عقل کمی به او داده است. 

 

🔹و هیچ‌کس قصد ندارد از خدا عقل زیادی بخواهد چون همه خود را عاقل‌ترین انسان روی زمین می‌دانند.

 

🆔 @Masaf

+ نوشته شده در  جمعه دوم اردیبهشت ۱۴۰۱ساعت 15:24  توسط Amir  | 

🔆 #پندانه 

 

خالق انسان، بالاترین باغبان اوست

 

مشهدی رحیم، باغ زردآلویی کنار جاده ترانزیت دارد. 

 

روزی به پسرش جعفر که قصد رفتن به سربازی دارد، پندی می‌دهد و می‌گوید: 

 

پسرم، هر ساله در بهار وقتی درختان شکوفه می‌دهند و در تابستان میوه‌شان زرد شده و می‌رسد، رهگذران زیادی خودروی خود را متوقف کرده و با درختان من عکس یادگاری می‌گیرند ولی دریغ از مسافری که در پاییز و زمستان بخواهد این درختان را یاد کند، جز پدرت که باغبان آن‌هاست. 

 

در زندگی دنیا هم دوستان آدمی این‌چنین هستند، اکثر آن‌ها رهگذران جاده زندگی هستند و هرگاه پولی یا جمالی بر تو بود که با آن بر آنان زینتی نقش بندد، یا سودی رسد، به تو نزدیک می‌شوند و تبسم می‌کنند و در آغوشت می‌کشند. 

 

آن‌گاه هرگز از آغوش آن‌ها حس حرارت بر وجود خود مکن که لحظه‌ای بیش کنار تو نخواهند ماند.

 

اما والدین تو بسان باغبان عمر تو هستند که تو ثمره تلاش وجود آنان هستی. آنان هرگز در روزهای سرد و گرم زندگی از کنار تو دور نخواهند شد و بالاترین باغبان، خالق توست که بعد از مرگ والدین نیز همیشه همراه تو خواهد بود. 

 

دوستانِ عکس یادگاری‌ات را بشناس و بر آنان هرگز تکیه نکن!

 

🆔 @Masaf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۱ساعت 18:18  توسط Amir  | 

🔆 #پندانه 

 

✍ رنج یا موهبت

 

🔹آهنگری با وجود رنج‌های متعدد و بیماری‌اش عمیقاً به خدا عشق می‌ورزید. 

 

🔸روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت، از او پرسید:

تو چگونه می‌توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می‌کند، دوست داشته باشی؟

 

🔹آهنگر سر به زیر آورد و گفت: 

وقتی می‌خواهم وسیله‌ای آهنی بسازم، یک تکه آهن را در کوره قرار می‌دهم. سپس آن را روی سندان می‌گذارم و می‌کوبم تا به شکل دلخواه درآید.

 

🔸اگر به‌صورت دلخواهم درآمد، می‌دانم که وسیله مفیدی خواهد بود، اگر نه آن را کنار می‌گذارم.

 

🔹همین موضوع باعث شده که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا، مرا در کوره‌های رنج قرار ده، اما کنار نگذار.

 

🆔 @Masaf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۱ساعت 13:14  توسط Amir  | 

🔆 #پندانه 

 

✍ زبان و دل، مؤثرترین اعضا

 

🔹لقمان حکیم که از بیهوده‌گویی خواجه سخت ناراحت بود، به‌دنبال فرصت بود که او را بیدار کند. 

 

🔸روزی مهمانی گرامی بر خواجه وارد شد. به لقمان گفت: 

گوسفندی ذبح کن و از بهترین اعضای آن، غذایی مطبوع درست کن. 

 

🔹لقمان از زبان و دل گوسفند غذایی درست کرد و بر سفره گذاشت. 

 

🔸روز دیگر خواجه گفت: 

گوسفندی را ذبح کن و از بدترین اعضای آن، غذایی درست کن. 

 

🔹این بار نیز لقمان غذایی از دل و زبان گوسفند آماده کرد.

 

🔸خواجه از کار او متحیر شد. پرسید: 

چگونه است که این دو عضو، هم بهترین و هم بدترین اعضا هستند؟ 

 

🔹لقمان گفت: 

ای خواجه! دل و زبان، مؤثرترین اعضا در سعادت و شقاوت هستند.

 

🔸چنانچه دل را منبع فیض نور گردانی و زبان را در راه نشر معرفت و اصلاح بین مردم درآوری، بهترین اعضا و هرگاه دل به ظلمت فرورود و کانون کینه و عناد شود و زبان به غیبت و فتنه‌انگیزی آلوده شود، از بدترین اعضا خواهند بود.

 

🔹خواجه از این سخن پند گرفت و از آن پس به اصلاح خویش برآمد.

 

🆔 @Masaf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۱ساعت 11:39  توسط Amir  | 

چرا خدا را عبادت کنیم؟

 

🔹 روزی جوانی از عارفی پرسید: 

خداوند که به عبادت ما نیازی ندارد، پس چرا عبادتش می‌کنیم؟ 

 

🔸 عارف گفت: ‌

ای جوان! فکر کن در اتوبوسی به سمتِ شهری حرکت می‌کنی و همسفری داری که از کلام تو حس می‌کند نیازمند هستی، هنگامی که تو در خواب هستی مبلغی پول در جیب تو قرار می‌دهد و تو نمی‌فهمی. 

 

🔹 او زودتر از تو پیاده می‌شود و می‌رود؛ و تو زمان پیاده‌شدن متوجه می‌شوی که او پول را گذاشته و رفته است. آیا به دنبال او نمی‌گردی که نشانی از او داشته باشی تا از او تشکر کنی؟! 

 

🔸 هرچند اگر او نیازی به تشکر تو داشت، همان اول کار از تو می‌خواست تشکر کنی تا بعد مبلغ را به تو بدهد. 

 

🔹 پس چرا دنبال خدایی که این همه نعمت به ما بخشیده است، نمی‌گردیم تا بدانیم او کیست، و چه باید کنیم تا بتوانیم شکر نعمت‌هایش را هرچند که ممکن نیست؛ به‌جای آورده باشیم؟!

 

🆔 @Masaf

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۴۰۱ساعت 18:42  توسط Amir  |